صاحل الامر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شاهران مرگ 

26 تیر 1399 توسط سميه ديدكام

?سليمان نبى (ع) را فرزندى بود نيك سيرت و با جمال.

?در كودكى درگذشت و پدر را در ماتم خود گذاشت. سليمان سخت رنجور شد و مدتى در غم او مى‏ سوخت . 

?روزى دو مرد نزد او آمدند و گفتند:اى پيامبر خدا!ميان ما نزاعى افتاده است. خواهيم كه حكم كنى و ظالم را كيفر دهى و مظلوم را غرامت بستانى.

?سليمان گفت: نزاع خود بگوييد .

➖يكى گفت: (( من در زمين تخم افكندم تا برويد و برگ و بار دهد. اين مرد بيامد و پاى بر آن گذاشت و تخم را تباه كرد.))

➖آن ديگر گفت: (( وى، بذر در شاهراه افكنده بود و چون از چپ و راست، راه نبود، من پا بر آن نهادم و گذشتم.))

?سليمان گفت: (( تو اين قدر نمى‏دانى كه تخم در شاهراه نمى‏ افكنند كه از روندگان خالى نيست .))

?همان دم مرد به سليمان گفت: (( تو نيز اين قدر نمى‏ دانى كه آدمى بر شاهراه مرگ است و چندان نگذرد كه مرگ بر او پاى خواهد نهاد، كه به مرگ پسر جامه ماتم پوشيده‏ اى؟ ))

✅سليمان دانست كه آن دو مرد، فرشتگان خدايند كه به تعليم و تربيت او آمده‏اند . پس توبه كرد و استغفار گفت. ?

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: عام لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

صاحل الامر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فضای مجازی
  • مذهبی
  • مذهبی
  • مذهبی
  • مذهبی
  • عام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس