عمومی
30 خرداد 1398 توسط سميه ديدكام
#اوج_عصبانیت_شهید_چمران
▫️دکتر بعد از این که تیر خورد و عملش کردند دیگر نمیتوانست خط برود.?
سربازی به نام “عسگری” او را با ماشین ستاد میآورد.?
عسگری همیشه در آن جادههای پر از چاله با سرعت ۱۷۰ میرفت.?
بالاخره همین سرعت زیاد کار دستش داد و یکبار تصادف کرد
و ماشین را درب و داغان کرد?
و به همین دلیل سه روز فراری بود.?
بچهها که بخاطر تذکرهای پی در پی به او برای سرعت زیادش عصبانی بودند بالاخره او را پیدا کردند و کشان کشان پیش دکتر آوردند.??
حسابی ترسیده بود.
دکتر تا او را دید گفت:
▪️«خودت طوری نشدی عزیز؟»?
او که انتظار هر عکس العملی جز احوالپرسی را داشت جواب داد:
▫️«نه؛ طوریم نشده.»?
دکتر به او گفت:
«پس ببر ماشینو تعمیر کنند، دیگه هم تند نرو لطفاً.»☺️?
این اوج عصبانیت و خشم او بود!?
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
#سالروز_شهادت??