صاحل الامر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

عمومی

07 دی 1404 توسط سميه ديدكام

❤️ روایت هایی زنانه درباره‌ی مادرانگی

🔻 روزی که فهمیدم، یک کنجد در بطنم زنده است و رشد می‌کند، اضطراب مثلِ جوهر در خونم پخش شد! دوستم که مادر دو بچه بود ‌گفت: «مامان که شدی باید دور همه‌ی کارهات خط قرمز بکشی و بشینی خونه.» من آدمِ خانه‌نشستن نبودم. یا درس می‌خواندم، یا از این کلاس به آن جلسه سرک می‌کشیدم و باقی اوقاتِ روزم پشتِ لپ‌تاپ‌ می‌گذشت. 

🔹 به‌دنیا که آمد، زردی‌اش که رفع شد، کمی که جان گرفت، خواباندمش روی تخت، خاکِ روی لپ‌تاپم را تکاندم و شروع کردم به نوشتن. به دوستم پیامک زدم: «کار کردن با بچه اصلاً هم سخت نیست!» اما این همه‌ی واقعیت نبود. 

🔻 دخترک، نوزاد باقی نماند. غلتیدن یاد گرفت، چهاردست‌وپا رفت. نیازهایش قد کشید، شیطنت‌هایش بزرگ شد و در کنارِ همه‌ی این‌ها درکی از خطر نداشت، از ارتفاع، از وسیله‌تیز، از جسم داغ. توی جلسه‌ها حوصله‌اش سر می‌رفت، می‌زد زیرِ گریه. از دیگران می‌ترسید و هرکس به او نزدیک می‌شد، می‌زد زیرِ گریه. تا می‌دید سرم گرم کتاب و نوشتن است، بغ می‌کرد و از دامنم آویزان می‌شد. نوشتن، تقریبا غیرممکن شد و بیرون رفتن‌ دشوار.

🔹 تصمیم گرفتم در پیله‌ی تنهایی‌ام بمانم. روانشناس‌های کودک می‌گفتند هر بچه‌ای ١٠٠٠ روز طلایی دارد؛ ٩ ماه بارداری و دو سال اول زندگی. چسبیدم به دو سالِ اولِ زندگی دخترک. اگر فرصتی دست می‌داد، کتابی هم می‌خواندم. اگر با پدرش بازی می‌کرد، چیزکی هم می‌نوشتم. شده بودم همان مادرِ تمام‌وقتی که از آن می‌ترسیدم. سخت نبود؟ گاهی روزها به‌جای ٢٤ ساعت، ٥٠ ساعت می‌شد. کش می‌آمد انگار.

🔻 اما زمان همه‌چیز را عوض کرد. اضطراب جدایی‌ دخترک از بین رفت، دیگر از حضور در جمع ابایی نداشت، با اشتیاق به مهدساعتی و خانه‌بازی می‌رفت و یاد گرفت تنهایی بازی کند. 

من هم دیگر یک مادرِ هراسان نبودم. بلد شده بودم چطور جلسه رفتن را مدیریت کنم. مثلا پفیلا را بریزم توی مشما فریزر که صدا ندهد، به‌جای خیار، سیب ببرم که عطر نداشته باشد. توی خانه زیراندازهای ضدآب پهن کنم تا بتواند با گل سفالگری و رنگ‌انگشتی بازی کند و برای خودم زمان بخرم.

🔹 دوستم می‌گوید: «پوستت کلفت شده.» اما من فکر می‌کنم در مادری از خوف و دلهره، به سکون و انزوا و سپس به تعادل رسیده‌ام. شاید موفقیتِ کاریِ چندانی به دست نیاورده باشم، در عوض تلاش کرده‌ام ١٠٠٠ روز طلایی دخترم، واقعا طلایی باشد و این چیز کمی نیست!

✍️  فاطمه دولتی، رسانه «ریحانه»

مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: عام لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

صاحل الامر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فضای مجازی
  • مذهبی
  • مذهبی
  • مذهبی
  • مذهبی
  • عام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس