عمومی
🗞 نگهبانِ آب
💗 شهید سید غلامعباس موسوی
🔹 مرد عکس برادر را روی زانو گذاشته و با گوشهی انگشت، قاب را تمیز میکند. آه عمیقی میکشد و میگوید: «ما از عشایر اندیمشک هستیم. تابستانها به خرمآباد میرویم و زمستانها در دشتهای خوزستان زندگی میکنیم. برادرم غلامعباس مدتی بود نگهبان یک چاه آب در دوکوهه شده بود. در کنار نگهبانی به دامداری هم مشغول بود. یک برادر دیگرمان به نام سید احمد موسوی هم در سال هفتاد و هفت بر اثر انفجار ادواتِ بهجامانده از جنگ تحمیلی در دوکوهه به شهادت رسید. این بار هم نوبت غلامعباس بود.» مرد قاب عکس را به سینه چسبانده و به نقطهای خیره میشود. دستش را محکم روی رانش میزند و میگوید: «برادرم خیلی مهربان بود. هیچ خاطره بدی از او ندارم. آدم ساده و حلال خوری که سرش به زندگی خودش گرم بود. شب قبل از شهادتش به او زنگ زدم و با هم حرف زدیم حتی با آرمین هم حرف زدم. فردای آن روز سیام خرداد ماه بود که به اراضی کشاورزی حمله کردند و برادرم غلامعباس و همسرش و پسر هشت سالهشان به شهادت رسیدند.» مزار شهید سید غلامعباس موسوی در بهشت زهرای دوکوهه، مثل چراغی است که هیچ وقت خاموش نمیشود.
🖼 #فرزند_ایران؛ تکنگاریهایی از زندگی شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اخیر با رژیم صهیونی
📝 سیده اعظمالشریعه موسوی