عمومی
13 اردیبهشت 1398 توسط سميه ديدكام
عمر را پایان رسید و یارم از در نیامد
قصه ام آخر شد و این غصه را آخر نیامد
جام مرگ آمد بدستم جام می هرگز ندیدم
سالها برمن گذشت و لطفی از دلبر نیامد
مرغ جان در این قفس بی بال و پر افتاد و هرگز
آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد
عاشقان روی جانان جمله بی نام و نشانند
نامداران را هوای او دمی بر سر نیامد
کاروان عشق رویش صف بصف در انتظارند
اکه گویم آخر آن معشوق جان پرور نیامد
مردگان را روح بخشد عاشقان را جان ستاند
جاهلان را این چنین عاشق کشی باور نیامد
حضرت امام خمینی رحمه الله علیه