عمومی
حکمت ۴۱۱ نهج البلاغه
وَقَالَ عَلَيهِ السَّلَام
لاَتَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِکَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَکَ، وَبَلاَغَةَ قَوْلِکَ عَلَى مَنْ سَدَّدَکَ.
امام (عليه السلام) فرمود:
تندى و تيزى زبانت را بر ضد کسى که سخن گفتن را به تو آموخته به کار مگير و (نيز) بلاغت سخنت را بر ضد کسى که سخنورى به تو آموخت صرف مکن.
شرح و تفسیر حکمت 411
مراقب باش با چه کسى سخن مى گويى؟
امام (عليه السلام) در اين کلام نورانى به يک نکته اخلاقى و عاطفى اشاره کرده، مى فرمايد: «تندى وتيزى زبانت را بر ضد کسى که نيکوسخن گفتن را به تو آموخت به کار مگير و (نيز) بلاغت سخنت را بر ضد کسى که سخنورى به تو آموخت صرف مکن»؛ (لاَتَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِکَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَکَ، وَبَلاَغَةَ قَوْلِکَ عَلَى مَنْ سَدَّدَکَ).
اشاره به اين که حق شناسى ايجاب مى کند که اگر انسان نعمت و موهبتى از کسى به دست آورده، بر ضد او به کار نگيرد زيرا اين نهايت بى انصافى و ناسپاسى است.
اين سخن شامل پدر و مادرها و همه استادان و معلم ها مى شود؛ انسان نبايد دربرابر پدر و مادرى که يک حرف و دو حرف بر زبانش گذاشته اند تا شيوه سخن گفتن را فراگيرد درشتى و خشونت کند.اين کار گذشته از اين که ازنظر شرعى منفور و زشت است تا آن جا که قرآن مى فرمايد: (وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانآ إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَتَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَّهُمَا قَوْلا کَرِيمآ)؛«وپروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستيد! وبه پدر و مادر نيکى کنيد! هرگاه يکى از آن دو، يا هر دوى آنها، نزد تو به سن پيرى رسند، کمترين اهانتى به آن ها روا مدار! و بر آن ها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آن ها بگو!» ازنظر وجدانى نيز کارى ناپسند و ناجوانمردانه است.
همچنين استادى که به انسان شيوه نوشتن و سخن گفتن فصيح و بليغ را آموخته هرگز نبايد از اين سرمايه بر ضد او استفاده کرد.
تجربه نشان داده است بعضى از کسانى که مرتکب چنين کارى مى شوند عمر کوتاهى دارند.
شاعر عرب مى گويد:
فَيا عَجَباً لِمَن رَبّيتُ طِفْلاً *** أُلَقِّمُه بأطرافِ البَنانِ
اُعَلِّمُهُ الرِّمايةَ کُلَّ يومٍ *** فَلمّا اشتَدَّ ساعِدُهُ رَمانى
اُعَلِّمُهُ الفُتُوَّةَ فلمّا *** طَرَّ شارِبُه جَفانى
وَکَم قد علّمتُه نَظْمَ القَوافى *** فَلمّا قال شِعراً قد هَجانى
در شگفتم از کسى که او را در کودکى تربيت کردم و با انگشتان خود لقمه در دهانش گذاشتم.
هر روز تيراندازى را به او مى آموختم اما هنگامى که دست و بازويش قوى شد مرا نشانه گرفت و به سوى من تير انداخت.
من جوانمردى را به او آموختم اما همين که پشت لب هايش مو سبز شد به من جفا کرد.
چقدر نظم قافيه ها را به او آموختم ولى هنگامى که قدرت بر شعر گفتن پيدا کرد مرا با اشعار خود هجو نمود.
«ذَرَب» (بر وزن طرب) به معناى تيزى وحدت و خشونت است. و «ذَرِب»
(بر وزن خشن) به معناى شخص فصيح و سخنور و گاه نيز به معناى انسان بدزبان آمده است.
در حديثى که از اميرمؤمنان على (عليه السلام) نقل شده است مى خوانيم که به هنگام وصيت به فرزندش محمّد بن حنفيه فرمود: «و أَکْرِمِ الَّذِينَ بِهِمْ تَصُول وَ ازْدَدْ لَهُمْ طُولَ الصُّحْبَةِ بِرّاً وَ إِکْرَاماً وَ تَبْجِيلاً وَ تَعْظِيماً فَلَيسَ جَزَاءُ مَنْ عَظَّمَ شَأْنَکَ أَنْ تَضَعَ مِنْ قَدْرِهِ وَ لاَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَه؛ با برادران دينى و کسانى که به کمک آن ها به دشمن حمله مى کنى خوش رفتارى کن و آن ها را گرامى و بزرگ دار چراکه جزاى کسى که مقام تو را بالا برده اين نيست که از قدرش بکاهى و نيز جزاى کسى که تو را مسرور کرده اين نيست که او را غمگين سازى».
در حديث ديگرى از حذيفه (صحابى معروف) نقل شده که مى گويد: من مردى بودم که به خانواده ام درشتى مى کردم و خشونت زبان داشتم، به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) عرض کردم: اى رسول خدا (صلي الله عليه و آله)! مى ترسم زبانم مرا وارد دوزخ کند فرمود: «فأين أنت من الاستِغفار إنّى لأستغفِرُ اللهَ فى اليومِ مائةً؛ چرا استغفار نمى کنى من نيز هر روز يکصد مرتبه استغفار مى کنم».
در خطبه 186 نيز آمده بود که امام (عليه السلام) فرمود: «وَ لْيخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يتَّقِى تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى يخْزُنَ لِسَانَه؛ انسان بايد زبانش را (از سخنان ناروا) حفظ کند زيرا اين زبان در برابر صاحبش سرکش است. به خدا سوگند بنده اى را نمى بينم که باتقوا باشد و تقوايش به او سودى ببخشد مگر اين که زبانش را (از سخنان ناروا) حفظ کند».
پاورقی ها
سند گفتار حکيمانه:
مرحوم خطيب مى گويد: اين کلام حکمت آميز را آمدى در غرر با تفاوتى آورده است که نشان مى دهد از غير نهج البلاغه گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 291).
افزون بر اين، زمخشرى آن را در ربيع الابرار از على (عليه السلام) نقل مى کند. (ربيع الابرار، ج 4، ص 86، ح 396).
اسراء، آيه 23.
شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، ج 1، ص 622.
من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 391، ح 5864.
مسند احمد، ج 5، ص 397.