صاحل الامر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

عمومی

20 مهر 1398 توسط سميه ديدكام

​روزی پیامبر صلی الله علیه و آله همراه اصحاب از کوچه های مدینه عبور می کردند، 

در یکی از کوچه ها چند کودک مشغول بازی بودند و در کنار آنها کودکی خود را روی زمین می کشید و گریه می کرد.
حضرت متوجه آن کودک شده، پهلوی او روی زمین نشستند،

سپس آن طفل را از زمین بلند کرده و علت گریه او را جویا شدند،??
کودک گفت:

 من پسر رفاعه انصاری هستم،پدرم در جنگ احد کشته شد.

➿

خواهری داشتم که ازدواج کرد و مادرم نیز شوهر کرد و مرا از خود راند.اکنون بی کس و تنها مانده ام.بچه ها مرا سرزنش می کنند و به بازی نمی گیرند.

?حضرت بسیار ناراحت شده و اشک از چشمانش جاری گردید و سپس او را روی زانوی خود نشانید و فرمود:

✔ ناراحت مباش،من از امروز پدر تو و دخترم فاطمه خواهر توست. 

?کودک شادمان شد و برخاست و فریاد زد: ای بچه ها، دیگر مرا سرزنش نکنید که پدرم از پدرهای شما بهتر است.?

✒ آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله دست او را گرفت و به خانه دخترشان فاطمه سلام الله بردند و گفتند: 

دخترم! این کودک فرزند ما و برادر توست. از او نگهداری کن.
✔ فاطمه نیز جامه ای پاکیزه بر او نشاند.سرش را روغن زد و ظرف خرمایی پیش روی او گذاشت و فرمود:

حسن و حسینم بیایید و با هم غذا بخورید.
بعد از رحلت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله او بر سر خود خاک می ریخت و فریاد میزد:

 وا ابتاه امروز من یتیم شدم و همۀ مردم از سوز او می گریستند.?❤

(اخلاق اسلامی-ص30- سید مهدی شمس الدین)

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: عام لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

صاحل الامر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فضای مجازی
  • مذهبی
  • مذهبی
  • مذهبی
  • مذهبی
  • عام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس