عمومی
همراه با قرآن
آیه 14 سوره علق
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ
مگر ندانسته که قطعاً خدا [همه کارهایش را] می بیند؟
ترجمه (مکارم شیرازی)
آیا او ندانست که خدا (اعمال زشتش را) میبیند (و از او روزی انتقام میکشد).
معانی کلمات آیه
«أَلَمْ یَعْلَمْ … یَرَی»: اشاره به این واقعیّت است که: عالَم هستی محضر خدا است.
تفسیر نور (محسن قرائتی)
كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى «6» أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى «7» إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى «8» أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى «9» عَبْداً إِذا صَلَّى «10» أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى «11» أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى «12» أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى «13» أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى «14»
نه چنين است (كه مىپندارند). بىگمان آدمى طغيان مىكند. چون خود را بىنياز مىبيند. همانا بازگشت همه به سوى پروردگار توست. آيا ديدى آن كه منع مىكند. بندهاى را كه نماز مىخواند. آيا انديشيدهاى كه اگر (آن بنده) بر طريق هدايت باشد يا به تقوا سفارش كند. (سزاى نهى كننده او جز آتش نيست) آيا انديشيدهاى كه اگر تكذيب كند و روى برتابد (فقط خود را هلاك ساخته است؟) آيا او نمىداند كه خداوند مىبيند.
نکته ها
كلمه «كَلَّا» يا به معناى نفى گذشته است يعنى اين گونه نيست كه انسان به ياد گذشته خود باشد كه خداوند او را آفريد و به او آموخت، پس بنده او باشد، بلكه به جاى بندگى طغيان
جلد 10 - صفحه 536
مىكند و مانع بندگى ديگران نيز مىشود.
و ممكن است كلمه «كَلَّا» به معناى حقًا و براى تأكيد باشد. «1»
اگر انسان ظرفيّت نداشته باشد، يا ثروت او را مغرور مىكند، چنانكه قارون مىگفت: «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي» «2» يا قدرت او را مغرور مىكند، چنانكه فرعون مىگفت: «أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» «3» يا علم او را مغرور مىكند. چنانكه بلعم باعورا به آن گرفتار شد. «آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» «4» ولى اگر ظرفيّت باشد، حتى هر سه در يك نفر جمع مىشود مثل حضرت يوسف و سليمان ولى مغرور نمىشود، چون همه را از خداوند مىداند نه خود. چنانكه حضرت سليمان گفت: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» «5» و حضرت يوسف گفت: «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» «6» آرى خطر آنجاست كه انسان به خود بنگرد نه خدا. «7» «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»
طغيانگر نه خدا را بنده است، نه دستورات الهى را به رسميّت مىشناسد، نه استدلال مىپذيرد و نه به نداى وجدان و ناله مظلومان گوش مىدهد.
مراد از عبدى كه نماز مىخواند «عَبْداً إِذا صَلَّى» چنانكه از آيات آخر سوره بر مىآيد، رسول خداست، چون در آن آيات، آن حضرت را از اطاعت آن شخص نهى نموده است و او را به سجده و قرب دعوت مىكند. از آنجا كه اين آيات، اولين آياتى است كه بر پيامبر نازل شده، پس آن حضرت قبل از رسيدن به مقام رسالت، نماز مىخوانده است. «8»
در احاديث مىخوانيم: ابوجهل از اطرافيان خود پرسيد: آيا پيامبر در ميان شما نيز براى سجده صورت به خاك مىگذارد؟ گفتند: آرى. گفت: سوگند به آنچه سوگند مىخوريم، اگر او را در چنين حالى ببينم، با پاى خود گردن او را له مىكنم. زمانى كه متوجه شد پيامبر در حال نماز است، تصميم گرفت با لگد بر سر مبارك آن حضرت در سجده بكوبد، همين كه نزديك شد، با حالتى عجيب عقب نشينى كرد و به مشركان گفت: وقتى به او نزديك شدم،
«1». تفسير نمونه.
«2». قصص، 78.
«3». زخرف، 51.
«4». اعراف، 175.
«5». نمل، 40.
«6». يوسف، 101.
«7». تفسير نوين.
«8». تفسير الميزان.
جلد 10 - صفحه 537
در مقابل خود خندقى از آتش ديدم. «1»
با اينكه مراد از «عَبْداً» شخص پيامبر است ولى نكره آوردن آن، به خاطر تعظيم و بزرگداشت است. «عَبْداً إِذا صَلَّى»
پيامها
1- انسان ناسپاس است. ما او را آفريديم و هر چه نمىدانست به او آموختيم. امّا او در برابر پروردگارش طغيان مىكند. «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى»
2- انسان به خاطر آنكه به غلط خود را بىنياز مىپندارد دست به طغيان مىزند.
«لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»
3- بازداشتن از نماز، روشنترين نوع منكرات است. «يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى»
4- حتى اگر احتمال حقانيّت دهند نبايد اينگونه با پيامبر برخورد كنند. «إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى»
5- انسان كم ظرفيّت است و پندار بىنيازى او را مست مىكند. «لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»
6- علم به تنهايى كافى نيست. با اينكه به انسان علم داديم امّا طغيان مىكند. «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ- إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى»
7- غنى بودن كمال است، ولى خود را غنى ديدن زمينه لغزشهاست. «رَآهُ اسْتَغْنى»
8- ايمان به معاد مانع طغيان است. «إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى»
9- هر چه داريم مىگذاريم و مىرويم خود را بى نياز نپنداريم. «إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى»
10- انسان و هستى هدفدار و به سوى خداست. «إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى»
11- طاغوتيان مخالف نمازند. «لَيَطْغى- يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى» (رفتار ناروا زمانى مورد سرزنش قرار مىگيرد كه دوام داشته باشد.)
«1». تفاسير مجمع البيان و نمونه.
جلد 10 - صفحه 538
12- نشانه بندگى خدا نماز است. «عَبْداً إِذا صَلَّى»
13- طاغوتها از بندگى خدا ناراحتند. (نه از افراد بىتفاوت و يا بنده هوسهاى خود يا ديگران) «يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى»
14- نام و نشان مهم نيست، عملكردها مهم است. (نام نهى كننده و نمازگزار نيامده است.) «يَنْهى- صَلَّى»
15- سزاوار است كسى كه امر به تقوا مىكند خودش از راه يافتگان باشد. «كانَ عَلَى الْهُدى أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى»
16- ريشه طغيان دو چيز است: يكى آنكه خود را بىنياز مىبيند. «رَآهُ اسْتَغْنى» ديگر آنكه خدا را نمىبيند و گمان مىكند خدا هم او را نمىبيند. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى»
منابع
تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
موسسه اهلالبیت (ع)
عمومی
☘جوونای گلم
🔹️جوونا، وقتتون مثل طلا میمونه؛
🔹️اگه درست خرجش نکنید، میبینید
🔹️هیچی براتون نمونده. ⌛ پس نذارید
🔹️سرگرمیهای بیارزش یا آدمایی که
🔹️هدف ندارن، عمرتون رو بگیرن. روی
🔹️خودتون، اهدافتون و آیندهای که
🔹️میخواید بسازید سرمایهگذاری کنید.
💥چون یه روز میرسه که میفهمید هر لحظهتون چقدر باارزش بوده! 🌟
💠وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ💠
عمومی
🎯 عنوان: هیچ تلاشی بیجواب نمیمونه، قول خداست!
🧠 مقدمه:
رفیقِ اهل فکر!
تا حالا شده دلت گرفته باشه از اینکه اینهمه زحمت کشیدی ولی انگار دیده نشدی؟ یا یه جایی واسه دفاع از حقی وایسادی اما آخرش تنهات گذاشتن؟
یا شاید اصلاً پرسیدی: “واقعاً کسی میفهمه درد منو؟ میفهمه چی کشیدم تا به اینجا برسم؟”
📖 خدا توی آیه 195 سوره آلعمران، یه جواب طلایی به این دلنگرونیها داده. اونم نه یه جواب معمولی، بلکه با یه جمله پر از امید و قاطعیت.
عمومی
✳روایت
در روایات نقل شده از امام کاظم(ع) خطاب به هارون الرشید، حضرت برای اثبات گسترة ولایت امیرالمومنین علی(ع)، به حدیث معروف پیامبر(ص) استناد میفرمایند: «من کنت مولا فهذا علی مولاه» (هرکس من مولای اویم، این علی مولای اوست)
سپس امام کاظم(ع) دربارة این محدود ولایت فرمود: «جعل الله ذلک لعلی فی رقاب الخلق جمیعا…» خداوند این ولایت را بر گردن تمامی خلایق قرار داده است.
#غدیر
#امیرالمومنینعلیهالسلام
عمومی
همراه با قرآن
آیه 87 سوره انبیاء
وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
و صاحب ماهی [حضرت یونس] را [یاد کن] زمانی که خشمناک [از میان قومش] رفت و گمان کرد که ما [زندگی را] بر او تنگ نخواهیم گرفت، پس در تاریکی ها [ی شب، زیر آب، و دل ماهی] ندا داد که معبودی جز تو نیست تو از هر عیب و نقصی منزّهی، همانا من از ستمکارانم.
ترجمه (مکارم شیرازی)
و (یاد آر حال) ذو النون (یعنی یونس) را هنگامی که (از میان قوم خود) غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمیافکنیم (تا آنکه به ظلمات دریا و شکم ماهی در شب تار گرفتار شد) آن گاه در آن ظلمتها فریاد کرد که خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو (از شریک و هر عیب و آلایش) پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم (که بر نفس خود ستم کردم).
معانی کلمات آیه
ذا النون: راغب گويد: نون به معنى ماهى بزرگ است . امّا مجمع و صحاح و قاموس مطلق ماهى گفته اند . منظور از ذو النون حضرت يونس است كه ماهى او را بلعيد.
نقدر: قدر: به معنى توانايى و تنگ گرفتن است. در آيه معنى دوم مراد است. به معنى اندازه گيرى نيز آيد.[۱]
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ «87»
و ذوالنون (يونس را به ياد آور) آن هنگام كه خشمگين (و با قهر از ميان مردم بيرون) رفت و گمان كرد كه (آسوده شد و) ما بر او تنگ نخواهيم گرفت، (امّا همين كه در كام نهنگ فرو رفت و سبب آن را دانست) پس در آن تاريكيها ندا داد كه (خداوندا!) جز تو معبودى نيست، تو پاك و منزهى (و) همانا من از ستمكاران بودم (و نمىبايست مردم را بخاطر سرسختىشان رها كرده و تنها بگذارم).
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ «88»
پس (دعاى) او را اجابت كرديم و او را از آن اندوه نجات داديم و ما اين چنين، مؤمنان را نجات مى دهيم.
جلد 5 - صفحه 487
نکته ها
آنچه پيرامون داستان حضرت يونس در تفاسير آمده اين است كه آن حضرت سالهاى بسيارى مردم را به سوى خداپرستى دعوت كرد ولى از اين ميان تنها دو نفر به او ايمان آوردند، يكى شخصى عابد و ديگرى انسانى عالم، وقتى وضع بدين صورت ادامه يافت، عابد به يونس عليه السلام پيشنهاد نفرين كرد و حضرت كه از سرسختى و لجاجت آنان به ستوه آمده بود به اين كار اقدام نمود و به محض پيدا شدن آثار بلا، بدون كسب اجازه از محضر خداوند، با خشم و غضب از منطقه خارج شد به اين گمان كه ديگر از دست آنان راحت شده است، امّا نمى دانست كه خداوند بخاطر اين كار زندگى را بر او سخت خواهد كرد.
وقتى از آنجا خارج شد، به سوى دريا رفت، سوار بر كشتى شده و به منطقهاى ديگر عزيمت نمود. در ميانهى راه ناگهان كشتى به خاطر مواجه شدن با نهنگى بزرگ، دچار اضطراب گرديد و چيزى نمانده بود تا همه اهل كشتى غرق شوند.
صاحبان كشتى تصميم گرفتند تا براى رفع اين بلا، يك نفر از ساكنان كشتى را به دريا بيندازند و خود را از اين مصيبت رها سازند و چون قرعه كشيدند، نام يونس عليه السلام درآمد، لذا او را به دريا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعيد و به درون دريا رفت، امّا به امر الهى از خوردن و هضم او منع گرديد.
يونس عليه السلام در آن تاريكىهاى شكم ماهى و اعماق آب به ظلم خود، به خروج نابجا از ميان مردم پى برد و به آن اعتراف كرد، پس خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد. از آن پس يونس لقب «ذوالنون» به معناى صاحب ماهى يافت.
در آيات 143 و 144 سورهى صافّات آمده است كه: «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ. لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» يعنى اگر نبود كه او از زمرهى تسبيحكنندگان به شمار مىرفت، هر آينه تا روز قيامت در شكم ماهى محبوس مىگرديد.
پیام ها
1- در بيان تاريخ، هميشه از شيرينىها و موفّقيّتها سخن نگوييم، بلكه به حوادث تلخ و شكستها نيز اشاره كنيم. «وَ ذَا النُّونِ»
جلد 5 - صفحه 488
2- هرگز رسالت الهى خويش را پايان يافته تلقّى و آن را رها نكنيم. «إِذْ ذَهَبَ»
3- گاه يك حركت عجولانه، بدون حساب و بىاجازه، كيفر سختى را بدنبال مىآورد. «إِذْ ذَهَبَ- فَنادى فِي الظُّلُماتِ»
4- خداوند بر خيالات، افكار و گمانهاى ما آگاه است. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»
5- گاهى انبيا بر حوادث آيندهى خود آگاهى ندارند. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»
6- يك غضب بيجا، گاه يك پيامبر خدا را گرفتار مىكند. «مُغاضِباً- فَنادى»
7- گاهى ناشايستگى يك عمل باعث انواع ظلمتها مىگردد. «الظُّلُماتِ»
8- در تحليل گرفتارىها، خدا را منزّه بدانيم و سرچشمهى آن را در عملكرد خود جستجو نماييم. «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ»
9- اگر حركتها و حبّ و بغضها به فرمان خداوند و مرضى خاطر او نباشد، نتيجه مطلوب را در پى نخواهد داشت. «ذَهَبَ مُغاضِباً- إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
10- اقرار به گناه در پيشگاه خداوند، خود يك كمال و از آداب دعاست. «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
11- دعايى كه در آن، اقرار به توحيد، تنزيه پروردگار و اعتراف به خطا و اشتباه و گناه باشد، مستجاب است. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ … فَاسْتَجَبْنا
12- تنزيه خداوند و اقرار به گناه، رمز نجات از مصائب و محروميّتهاست. سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ … فَاسْتَجَبْنا
13- تنها راه نجات، خواست و ارادهى الهى است. «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ»
14- داستانهاى قرآن، يك واقعهى تمام شده نيست، يك جريان و سنّت دائمى است. «كَذلِكَ»
15- نجات اهل ايمان، يك سنّت و قانون خداوند است. «كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ»
16- هر كس اين ذكر را با آن حال بگويد نجات مىيابد. إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا … كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 489
پانویس
تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
موسسه اهلالبیت (ع)
