عمومی
? از عارفی پرسيدند :
چرا اينقدر ذکر “صلوات” در منابع دينی ما تاکيد شده؟! و برای آمرزش گناهان ، وسعت روزی ، صحت و سلامتی ، گشايش در کارها و… صلوات تجويز کرده اند؟!
سر و راز اين ذکر چيست؟؟؟!
فرمود:
اگر به قرآن نگاه کنيد،
فقط و فقط يکجا در قرآن هست
که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند .
يعنی از انسان مي خواهد که بياید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن اين آيه ست:
“انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما”
خدا و ملائکه اش دارند براي پيامبر صلوات ميفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید…
علت عظمت و بزرگی ذکر صلوات اين است که انسان را تا کنار خدا بالا مي برد.
?????????
حکایت
?مردی خسیس طلاهایش را در گودالی پنهان کرد و هر روز به آنها سر میزد.
یک روز یکی از همسایگانش طلاها را برداشت. مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت و شروع به شیون و زاری کرد.
رهگذری پرسید:
چه شده؟ مرد حکایت طلاها را گفت. رهگذر گفت: این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست، تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟
ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است!
عمومی
کفش نو
#کفش_نو
?️شخصی برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند.
فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا طرف آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
یکی یکی کفش ها را امتحان کرد ، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد. بیش از ده جفت کفش دور و بر طرف چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام به کار خود ادامه می داد.
طرف دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد. آنها را پوشید دید کفش ها درست اندازه ی پایش هستند چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد بالاخره تصمیم خود را گرفت می دانست که باید این کفشها را بخرد.
از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟
فروشنده جواب داد: این کفش ها ، قیمتی ندارند
طرف گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است مرا مسخره می کنی؟
فروشنده گفت: ابدا ، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند ، چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی!
⚠️️نکته:
این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست وجو می کنیم ، خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم. خود کم بینی و اغلب خود نابینی باعث می شود که انسان خویشتن را به حساب نیاورد و هیچ شأنی برای خودش قائل نباشد.
پنج اصل
از رجبعلی خیاط پرسیدند چرا اینقدر آرامی ؟
گفت بعد از سالها مطالعه و تجربه،زندگی خود را بر پنج اصل بنا کردم :
♥️ دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد،پس آرام شدم
♥️ دانستم که خدا مرا میبیند،پس حیا کردم
♥️ دانستم کار مرا دیگری انجام نمیدهد،پس تلاش کردم
♥️ دانستم که پایان کارم مرگ است،پس مهیا شدم
♥️ دانستم که خوبی و بدی گم نمیشود و سرانجام به سوی من برمیگردد،پس بر خوبی افزودم و از بدی کم کردم
و هر روز این پنج اصل را به خود یادآوری میکنم :)