عمومی
﷽
✅ شیخ رجبعلی خیاط:
انسان هر گاه توجــهش از خدا قطع شود نفس و شیطان که دو کمین او هستند قلب او را تصرّف میکنند و کارخود را شروعمی کنند.
غلبه بر شیطان!
یکی از برکات کار برای خدا غلبه بر شیطان است. شیخ در این باره، میفرمود:
« کسی که برای خدا قیام کند نفس با هفتاد و پنج لشگر و شیطان با جنود خود، برای از بین بردنش قیام میکنند
ولی « جند الله هم الغالبون ». عقل هم دارای هفتاد و پنج لشگر است و نخواهد گذاشت بنده مخلص، مغلوب شود:
﴿ إن عبادی لیس لک علیهم سلطان: بدان که بر بندگان ( خالص) من دست نخواهی یافت. سوره حجر آیه 42 ﴾.
اگر علاقه به غیر خدا نداشته باشی، نفس و شیطان زورشان به تو نمیرسد، بلکه مغلوب تو میگردند. »
و می فرمود: « در هر نفس کشیدن امتحانی است، ببین با انگیزه رحمانی آغاز میشود یا با انگیزه شیطانی آمیخته میگردد! »
عمومی
🍁 پاییز ۱۴۰۳
🗓 دو شنبه، ۱۴آبان
👤 شهید حاج قاسم سلیمانی:
🖋 اگـر کسی صدای رهبر خود را نشنود…
به طور یقین صدای امام زمان(عج)
خود را هم نمیشنود…
و امروز خط قرمــز باید توجه تمام
و اطاعت از ولی خود، رهبری نظام باشد.
#دستخط
#غدیر
#شهیدانه
عمومی
آیه 19 سوره نمل
فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ
ترجمه (مکارم شیرازی)
سلیمان از گفتار مور بخندید و گفت: پروردگارا، مرا توفیق شکر نعمت خود که به من و پدر و مادر من عطا فرمودی عنایت فرما و مرا به عمل صالح خالصی که تو بپسندی موفق بدار و مرا به لطف و رحمت خود در صف بندگان خاص شایستهات داخل گردان.
معانی کلمات
آیهتبسم: تبسم: لبخند. خنده خفيف.ضاحكا: در اقرب الموارد آمده: ضحك انبساط وجه است به طورى كه دندانها از سرور ظاهر شود، اگر بىصدا باشد تبسم است و اگر صدايش از دور شنيده شود قهقهه است و گر نه ضحك گويند. مراد از آن در آيه ظاهرا تعجب است.اوزعنى: ايزاع را الهام گفتهاند، طبرسى از زجاج نقل ميكند: «اوزعنى» تأويلش در لغت آنست كه: مرا از هر چيز جز از شكرت باز دار.[۱]تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ «19»
پس (سليمان) از سخن اين مورچه با تبسّمى خندان شد و گفت:
پروردگارا! به من الهام كن (و توفيق ده) كه نعمتى كه به من و به والدينم بخشيدهاى شكر كنم و عمل صالحى كه آن را مىپسندى انجام دهم و در سايهى رحمت خود، مرا در زمرهى بندگان شايستهات وارد كن.
نکته ها
در آيهى 16 ذكر شد كه حضرت سليمان عليه السلام گفت: زبان پرندگان را مىدانيم، از اين آيه معلوم مىشود كه دانستن زبان پرندگان از باب نمونه بوده است. زيرا آن حضرت كلام و گفتگوى مورچه را هم مىدانست.
كلمهى «ايزاع» بالاتر از توفيق و چيزى شبيه الهام است، نظير آيهى «وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ» «1» يعنى ما انجام كارهاى خير را به انبيا الهام كرديم. «2»
كار صالح به تنهايى كافى نيست، ورود در گروه صالحان مهم است، زيرا:
گاهى كار، صالح است، ولى فرد از نظر نفسانى صالح نيست و گرفتار ريا، سُمعه، غرور، عُجب و حَبط مىشود.گاهى كار صالح است، ولى عاقبت انحرافى پيش مىآيد و شخص عاقبت به خير نمىشود.گاهى كار صالح است، ولى يك نوع تكروى در آن است و شخص حاضر نيست با بندگان خدا همراه باشد. أَعْمَلَ صالِحاً … فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ
«1». انبياء، 73.
«2». تفسير الميزان.
جلد 6 - صفحه 406
پیام ها
1- يكى از اصول و شرايط رهبرى و مديريّت، سعهى صدر است. حضرت سليمان جملهى «لا يَشْعُرُونَ» را آن هم از مورچهاى مىشنود، ولى به روى خود نمىآورد و لبخند مىزند. «فَتَبَسَّمَ»
2- انتقاد وحرف حقّ را از هر كس بشنويد و از آن استقبال كنيد. (سليمان سخن مورچه را پسنديد) «فَتَبَسَّمَ» انتقادپذيرى، يك ارزش است.
3- خداوند اولياى خود را تحت تربيت مخصوص خود قرار مىدهد. «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ- فَتَبَسَّمَ» خداوند، سليمان را با آن مقام و سلطنتش گرفتار حرف يك مورچه مىكند تا بدين وسيله در وجود او تعادل برقرار كند.
4- زمانى بايد شاد و خندان باشيم كه حتّى مورچهها به عدالت ما اميدوار باشند.
«وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ- فَتَبَسَّمَ»
5- خندهى انبيا، تبسّم است نه قهقهه. سليمان در حالى كه خندهاش گرفته بود، تبسّم كرد. «فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً»
6- سليمان سخنان مورچه را فهميد و به زيردستان خود توجّه كرد. «مِنْ قَوْلِها»
7- دعا، مخصوص هنگام اضطرار نيست؛ انبيا در اوج عظمت و قدرت دعا مىكردند. «رَبِّ»
8- توفيق شكرگزارى را از خدا بخواهيم. «رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ»
9- انسان در برابر نعمتهايى كه تاكنون به او رسيده بايد شكر كند و در برابر مسئوليّت آينده بايد به فكر عمل صالح و جلب رضاى خدا و ملحق شدن به نيكان باشد. أَشْكُرَ- أَعْمَلَ صالِحاً …
10- فرزندان، هم بايد در مقابل نعمتهايى كه خداوند به آنان داده شكر كنند و هم در مقابل نعمتهايى كه به والدين آنان داده است. «عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ»
11- شكر خدا تنها با زبان نيست، عمل صالح و استفادهى صحيح از نعمتها نيز شكر الهى است. أَشْكُرَ … أَعْمَلَ صالِحاً
12- سليمان با آن كه لشكريان فراوان و حاكميّت قوى دارد و زبان حيوانات را نيز مىداند، باز به فكر عمل صالح است نه به دنبال لذّت و توسعهى قدرت و
جلد 6 - صفحه 407
افتخار. «أَعْمَلَ صالِحاً»
13- دعا وتلاش حاكمان بايد براى انجام كار خوب باشد. «أَعْمَلَ صالِحاً»
14- كار، به شرطى نيك است كه خداپسند باشد. «صالِحاً تَرْضاهُ»
15- كار نيكى ارزش دارد كه رضاى خدا را جلب كند، نه فقط رضاى مردم را.
«صالِحاً تَرْضاهُ»
16- عالىترين مقصد در حكومت صالحان، رضاى خداست. «تَرْضاهُ»
17- انبيا نيز به امداد الهى نياز دارند. أَوْزِعْنِي … أَدْخِلْنِي
18- زندگى در جامعه صالح ارزش است، نه زندگى در ميان مردم ناصالح، آن هم به خاطر رفاه يا درآمد و لذّت. أَدْخِلْنِي … فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ
19- برخوردارى از امكانات، و قدرت امروز خود را نشانهى رسيدن به رحمت الهى ندانيد و براى رشد و تعالى خود دعا كنيد. «وَ أَدْخِلْنِي»
20- امكانات انسان، نتيجهى كار او نيست بلكه از رحمت الهى سرچشمه مىگيرد. «بِرَحْمَتِكَ»
21- هر كس، در هر شرايطى بايد به رحمت الهى متوسّل شود، حتّى پيامبران. «بِرَحْمَتِكَ»
22- تكروى، ممنوع. «وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ»
پانویس
پرش به بالا↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج7، ص441
منابع
تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهماطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دومتفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اولتفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سومبرگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶شتفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
موسسه اهلالبیت (ع)
عمومی
حکمت ۴۱۱ نهج البلاغه
وَقَالَ عَلَيهِ السَّلَام
لاَتَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِکَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَکَ، وَبَلاَغَةَ قَوْلِکَ عَلَى مَنْ سَدَّدَکَ.
امام (عليه السلام) فرمود:
تندى و تيزى زبانت را بر ضد کسى که سخن گفتن را به تو آموخته به کار مگير و (نيز) بلاغت سخنت را بر ضد کسى که سخنورى به تو آموخت صرف مکن.
شرح و تفسیر حکمت 411
مراقب باش با چه کسى سخن مى گويى؟
امام (عليه السلام) در اين کلام نورانى به يک نکته اخلاقى و عاطفى اشاره کرده، مى فرمايد: «تندى وتيزى زبانت را بر ضد کسى که نيکوسخن گفتن را به تو آموخت به کار مگير و (نيز) بلاغت سخنت را بر ضد کسى که سخنورى به تو آموخت صرف مکن»؛ (لاَتَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِکَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَکَ، وَبَلاَغَةَ قَوْلِکَ عَلَى مَنْ سَدَّدَکَ).
اشاره به اين که حق شناسى ايجاب مى کند که اگر انسان نعمت و موهبتى از کسى به دست آورده، بر ضد او به کار نگيرد زيرا اين نهايت بى انصافى و ناسپاسى است.
اين سخن شامل پدر و مادرها و همه استادان و معلم ها مى شود؛ انسان نبايد دربرابر پدر و مادرى که يک حرف و دو حرف بر زبانش گذاشته اند تا شيوه سخن گفتن را فراگيرد درشتى و خشونت کند.اين کار گذشته از اين که ازنظر شرعى منفور و زشت است تا آن جا که قرآن مى فرمايد: (وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانآ إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَتَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَّهُمَا قَوْلا کَرِيمآ)؛«وپروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستيد! وبه پدر و مادر نيکى کنيد! هرگاه يکى از آن دو، يا هر دوى آنها، نزد تو به سن پيرى رسند، کمترين اهانتى به آن ها روا مدار! و بر آن ها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آن ها بگو!» ازنظر وجدانى نيز کارى ناپسند و ناجوانمردانه است.
همچنين استادى که به انسان شيوه نوشتن و سخن گفتن فصيح و بليغ را آموخته هرگز نبايد از اين سرمايه بر ضد او استفاده کرد.
تجربه نشان داده است بعضى از کسانى که مرتکب چنين کارى مى شوند عمر کوتاهى دارند.
شاعر عرب مى گويد:
فَيا عَجَباً لِمَن رَبّيتُ طِفْلاً *** أُلَقِّمُه بأطرافِ البَنانِ
اُعَلِّمُهُ الرِّمايةَ کُلَّ يومٍ *** فَلمّا اشتَدَّ ساعِدُهُ رَمانى
اُعَلِّمُهُ الفُتُوَّةَ فلمّا *** طَرَّ شارِبُه جَفانى
وَکَم قد علّمتُه نَظْمَ القَوافى *** فَلمّا قال شِعراً قد هَجانى
در شگفتم از کسى که او را در کودکى تربيت کردم و با انگشتان خود لقمه در دهانش گذاشتم.
هر روز تيراندازى را به او مى آموختم اما هنگامى که دست و بازويش قوى شد مرا نشانه گرفت و به سوى من تير انداخت.
من جوانمردى را به او آموختم اما همين که پشت لب هايش مو سبز شد به من جفا کرد.
چقدر نظم قافيه ها را به او آموختم ولى هنگامى که قدرت بر شعر گفتن پيدا کرد مرا با اشعار خود هجو نمود.
«ذَرَب» (بر وزن طرب) به معناى تيزى وحدت و خشونت است. و «ذَرِب»
(بر وزن خشن) به معناى شخص فصيح و سخنور و گاه نيز به معناى انسان بدزبان آمده است.
در حديثى که از اميرمؤمنان على (عليه السلام) نقل شده است مى خوانيم که به هنگام وصيت به فرزندش محمّد بن حنفيه فرمود: «و أَکْرِمِ الَّذِينَ بِهِمْ تَصُول وَ ازْدَدْ لَهُمْ طُولَ الصُّحْبَةِ بِرّاً وَ إِکْرَاماً وَ تَبْجِيلاً وَ تَعْظِيماً فَلَيسَ جَزَاءُ مَنْ عَظَّمَ شَأْنَکَ أَنْ تَضَعَ مِنْ قَدْرِهِ وَ لاَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَه؛ با برادران دينى و کسانى که به کمک آن ها به دشمن حمله مى کنى خوش رفتارى کن و آن ها را گرامى و بزرگ دار چراکه جزاى کسى که مقام تو را بالا برده اين نيست که از قدرش بکاهى و نيز جزاى کسى که تو را مسرور کرده اين نيست که او را غمگين سازى».
در حديث ديگرى از حذيفه (صحابى معروف) نقل شده که مى گويد: من مردى بودم که به خانواده ام درشتى مى کردم و خشونت زبان داشتم، به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) عرض کردم: اى رسول خدا (صلي الله عليه و آله)! مى ترسم زبانم مرا وارد دوزخ کند فرمود: «فأين أنت من الاستِغفار إنّى لأستغفِرُ اللهَ فى اليومِ مائةً؛ چرا استغفار نمى کنى من نيز هر روز يکصد مرتبه استغفار مى کنم».
در خطبه 186 نيز آمده بود که امام (عليه السلام) فرمود: «وَ لْيخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يتَّقِى تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى يخْزُنَ لِسَانَه؛ انسان بايد زبانش را (از سخنان ناروا) حفظ کند زيرا اين زبان در برابر صاحبش سرکش است. به خدا سوگند بنده اى را نمى بينم که باتقوا باشد و تقوايش به او سودى ببخشد مگر اين که زبانش را (از سخنان ناروا) حفظ کند».
پاورقی ها
سند گفتار حکيمانه:
مرحوم خطيب مى گويد: اين کلام حکمت آميز را آمدى در غرر با تفاوتى آورده است که نشان مى دهد از غير نهج البلاغه گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 291).
افزون بر اين، زمخشرى آن را در ربيع الابرار از على (عليه السلام) نقل مى کند. (ربيع الابرار، ج 4، ص 86، ح 396).
اسراء، آيه 23.
شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، ج 1، ص 622.
من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 391، ح 5864.
مسند احمد، ج 5، ص 397.
عمومی
باچه بیانی توبه کنیم؟
🌷۱. حضرت آدم ع گفت:
ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین…
🔸۲۳ اعراف
🌷۲. حضرت موسی ع گفت:
رب آنی ظلمت نفسی فاغفرلی…
🔸۱۶ قصص
🌷۳.حضرت یونس ع گفت:
لا اله الا انت سبحانک آنی کنت من الظالمین..
🔸۸۷انبیاء
🌷۴.حضرت ابراهیم ع گفت:
🌷رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ
🌷خدایا،من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، درروزقیامت بیامرز!
🔸(٤١)ابراهیم
🌷۵.حضرت نوح ع گفت:
🌷رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ.
🌷خدایا،من و پدر و مادرم و تمام كسانی را كه با ایمان وارد خانه من شدند،وهمه مومنین رابیامرز
🔸(۲۸)نوح
📚قرآن کریم
┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄